گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
داستان های ما
جلد اول
بنده صالح و خواجه فاسق



پارسائى بر يكى از خداوندان نعمت گذر كرد كه بنده اى را دست و پاى استوار بسته عقوبت همى كرد. گفت اى پسر! همچو تو مخلوقى را خداى عزوجل اسير حكم تو گردانيد است ، و تو را بروى فضيلت داده ، شكر نعمت بارى تعالى به جاى آر، و چندين جفا بروى مپسند، نبايد كه فرداى قيامت به از تو باشد و شرمسارى برى .

بر بنده مگير خشم بسيار


جورش مكن و دلش ميازار


او را تو به ده درم خريدى


آخر نه بقدرت آفريدى


اين حكم و غرور و خشم تا چند


هست از تو بزرگتر خداوند


اى خواجه ارسلان و آغوش


فرمانده خود مكن فراموش

در خبر است از خواجه عالم (ص ) كه گفت : بزرگترين حسرت روز قيامت آن بود كه يكى بنده صالح را به بهشت برند و خواجه فاسق را به دوزخ .

بر غلامى كه طوع خدمت تست


خشم بى حد مران و طيره مگير


كه فضيحت بود به روز شمار


بنده آزاد و خواجه در زنجير